آزادي انسان در اسلام
آزادي انسان در اسلام
آزادي انسان در اسلام
عنوان «آزادي» جزء اصول و مبادي بسياري از فروع فقهي، اخلاقي، حقوقي است و معناي آزادي هم بسيار شفاف و روشن است؛ اما حقيقت آزادي چيست، بسيار مستور و مخفي است. اگر محققي در مسائل فقهي، اخلاقي يا حقوقي بخواهد مطلبي را طرح كند، بايد سه مقطع را محققانه طي كند: بخش اول روشن بودن آن مواد است. بخش دوم آن است كه مواد اخلاقي، حقوقي و فقهي و مانند آن را از مباني ميگيرند؛آن مباني و اصول همانند چشمه جوشاني است كه اين فروع از آن استخراج ميشود، لكن عمده آن است كه اين مباني و اصول را از منابع اصيل استنباط كنيم. تا يك منبع راستين نداشته باشيم، مبناي دقيق نخواهيم داشت و وقتي مبناي دقيق نداشتيم، فروع دقيق هم استنباط نميشود. به عنوان مثال جريان عدل همين طور است؛ بسياري از مواد حقوقي، اخلاقي و فقهي به استناد عدل تنظيم ميشود. معناي عدل روشن است؛ اما حقيقت عدل بسيار پيچيده و مستور است؛ زيرا عدل يعني وضع هر شيء در جاي خود: هر چيزي را در جاي خود نهادن، هر شخصي را در جاي خود قرار دادن و منزه از افراط و تفريط بودن. اين معناي عدل است؛ اما جاي اشيا و اشخاص كجاست؟ اين اول ابهام است؛ بنابراين خود عدل را كه مبناي بسياري از مسائل فقهي، اخلاقي و حقوقي است، بايد از منبعي گرفت؛آزادي را هم بايد از منبعي گرفت.
كساني كه به خدا و وحي و نبوت و رسالت و الهام معتقدند، اين اصول و مباني را از آن منابع استخراج ميكنند؛ زيرا خداي سبحان اشيا و اشخاص را آفريد، جهان را خلق كرد و پيوند ناگسستني انسان و جهان را هم خلق كرد. هر كدام از اين اضلاع سهگانه مثلث آفرينش بر اساس نظم و تقدير خاص الهي است. اگر كسي منبع را پذيرفت، يعني الهي فكر كرد، بايد ببيند خدايي كه انسان را آفريد و جهان را آفريد، عدل را چگونه ترسيم كرد، آزادي را چگونه تصوير كرد. درباره آزادي ما با چند ابهام روبرو هستيم: يكي اينكه بايد روشن بشود آزادي انسان از چه چيزي؛يكي اينكه بايد معلوم بشود آزادي انسان در چه چيزي و يكي اينكه بايد شفاف بشود آزادي انسان به سوي چه چيزي؟ آنچه از منابع اسلامي به دست ميآيد، عبارت از اين است كه: انسان وجود محدودي دارد، و هر وجود محدودي، جميع شئونش محدود است. ممكن نيست شيئي وجودش محدود، ولي اوصاف و آزادياش نامحدود باشد. اين امتناع عقلي دارد؛ عقل هم يكي از ادله شرع است. بنابراين انساني كه وجودش محدود است، نميتواند آزادي نامحدود داشته باشد.
مطلب دوم آن است كه اصلاً انسان آزاد خلق شد يا نه؟ طبق شواهد فراوان ديني، انسان آزاد و مختار خلق شد؛ يعني هم ميتواند قبول كند، هم ميتواند نكول. در همه موارد (اعتقاد، اخلاق و اوصاف، و گفتار و رفتار و نوشتار) او صاحب دو بال است: بال قبول و بال نكول؛ ميتواند نفي ميتواند اثبات، ميتواند جذب ميتواند دفع، ميتواند بپذيرد ميتواند رد بكند. خدا انسان را آزاد و مختار خلق كرد و اين آزادي، عطيه الهي است و هيچ كس نميتواند آزادي را از خود سلب بكند؛ يعني بخواهد بگويد من كاري را بدون آزادي انجام ميدهم. همان طوري كه دو دوتا پنجتا محال است، انسان بخواهد كاري را بياراده و بياختيار انجام بدهد، محال است.چه طنزش چه جدش حتماً با اراده و اختيار است و اين هم كمالي است كه خداي سبحان به انسان داد و با اين كمال انسان را ميآزمايد؛اگر انسان مجبور بود به اطاعت يا انسان معذور بود، هرگز به كمال نميرسيد.
چون وجود انسان محدود است (يك) و همه اشيا و امور براي او يكسان و مناسب نيست (دو)، نه خواص اشيا براي او روشن است، نه خواص اجرام، نه خواص افعال و نوشتار و گفتار. بسياري از امور است كه گذشته و آيندهاش روشن نيست؛ بنابراين انسان اگر بخواهد بگويد همه كارها براي من رواست، اين غفلت است. گرچه اصل اختيار را خدا به انسان عطا كرد، ولي همان طوري كه وجودش محدود است و محال است كه او آزادي نامتناهي داشته باشد و وجودش با بعضي اشيا هماهنگ است و با بعضي اشيا هماهنگ نيست، لذا آزادي به معناي رهايي ممنوع است نه ممتنع.گرچه انسان ميتواند رها باشد و امتناع ندارد، ولي منع عقلي و نقلي دارد كه عقل و نقل دو بال و دو چراغ شريعتاند. شريعت، صراط و راه است و عقل و نقل، دو چراغ شفافاند كه ما را از صراط آگاه ميكنند.
بنابراين انسان آزاد خلق شد (يك)، جميع اشيا براي او يكسان نيست (دو)، درباره آزادي نامتناهي اين ممتنع است (سه)، درباره رهايي محدود هم ممنوع است (اين چهار)، كه انسان بتواند هر كاري را انجام بدهد، هر حرفي را بزند، هر چيزي را مصرف بكند، هر جايي برود (اين طور نيست). اگر نامتناهي فرض شد، امتناع عقلي حكم آن است و اگر رهايي فرض شد، منع نقلي و عقلي به سراغ آن ميآيد نه امتناع؛ بنابراين انسان از نظر تكوين، آزاد خلق شده است كه فرمود: «لا اكراه في الدين»(بقره،265) گذشته از اينكه عقيده، اجبارپذير نيست، انسان با اختيار خلق شد؛ چه اينكه فرمود: خدا حق را به شما اعلام كرد، پيامبر حق را به شما اعلام ميكند: «قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر» (كهف، 29) يا «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا»(انسان،3). اين مضمونها با تعبيرهاي گوناگون در آيات آمده كه ناظر به آزادي تكويني است؛ اما چون همه اشيا و امور براي او يكسان نيست و كسي كه عالم را آفريده، از مصالح و مفاسد و ملاكها باخبر است، او را محدود ميكند و در حقيقت او را از خطر و سقوط و هلاك مصون ميكند و آنچه را براي او زيانبار است، منع ميكند و آنچه براي او نافع است، تجويز ميكند.
بنابراين همان طور كه عدل، مبناست و اين مبنا را بايد از منبع وحي گرفت، آزادي، استقلال و مانند آن مباني حقوقاند و بايد اين مباني را از منبع وحي استنباط كرد. وحي به ما ميگويد: شما در زندگي، حق فردي داريد، حق جمعي داريد، ملتْ حق سياسي دارد، حق اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي دارد؛ولي هر حق در مقابل تكليف است. ديگران هم حق دارند و ما مكلفيم حق آنها را رعايت كنيم، ما هم حق داريم و ديگران هم موظفاند كه حق ما را رعايت كنند. تجاوز به حريم ديگري گرچه با رهايي انسان سازگار است، ولي با حريت او سازگار نيست. اگر كسي خواست جلوي آزادي ما را بگيرد، ما حق داريم از خودمان دفاع بكنيم و اين مانع را دفع بكنيم و اين يكي از شعب جهاد ـ يعني جهاد اصغر ـ خواهد بود، لكن كسي ميتواند جهاد اصغر داشته باشد و در آن پيروز باشد كه در جبهه جهاد اكبر پيروز باشد؛ يعني همان طور كه در بيرون دشمن حمله ميكند و قصد آسيب رساندن دارد، در درون هم اين هوا و هوس حمله ميكنند و تلاش و كوشش آنها آن است كه عقل را به اسارت بگيرند. اگر كسي در جبهه جهاد درون، شكست خورد و عقل را به اسارت بردند بر طبق بيان نوراني عليبنابيطالب سلام الله عليه كه فرمود: «كم من عقل اسيرٍتحت هوي أمير»،1 اگر هوا، امير شد كه «ان النفس لأماره بالسوء» (يوسف، 53) و اگر عقل، اسير شد، آنچه در صحنه درون حكومت ميكند، شهوت است و غضب. چنين انساني كه هوس، امير اوست و غضب، فرمانده اوست، اگر وارد مبارزه سياسي و مانند آن بشود و به عنوان فراهم كردن آزادي فرد يا ملت قيام بكند، چون در درون شكستخورده است، اگر در بيرون هم پيروز بشود، ظفرمندي او مقطعي است و طولي نميكشد كه با چرخش منحوسي، اين پيروزي او به تلخكامي تبديل ميشود؛ نظير جاهايي كه انقلاب كردند و نتوانستند حفظ بكنند. اگر در صحنه جهاد اكبر كسي پيروز نباشد، در مبارزات سياسي هم موفق نيست و اگر هم به حسب ظاهر پيروز بشود، طولي نميكشد كه آن را از دست خواهد داد.
بيان نوراني قرآن كريم اين است كه حاجيان و معتمران، دور كعبه طواف بكنند؛ زيرا اين كعبه، بيت عتيق است؛ يعني خانهاي است آزاد؛ ملك كسي نبود و درس آزادي و آزادگي به انسان ميدهد. طواف دور خانه آزادي، درس آزادي ميدهد؛نماز به سوي خانه آزادي، درس آزادي ميدهد. قرآن كريم وقتي ما را وارد مسائل سياسي، اجتماعي و مانند آن كرد و وقتي ما را به انقلاب و مبارزه دعوت كرد كه ما در جبهه جهاد درون پيروز باشيم فرمود: «فليقاتل في سبيل الله الذين يشرون الحياه الدنيا بالآخره» (نساء، 74). اولين شرط مبارزه آن است كه كسي اهل هوا و هوس نباشد، اگر آزاد از هوا و هوس بود، توان مبارزه دارد؛ بنابراين آزادي از هوس مقدم بر آزادي سياسي، اجتماعي و مانند آن است. مطلوبترين آزادي، آزادي اخلاقي و آزادي روحي و معنوي است، بعد آزادي ظاهري و بدني. اينكه به ما گفتند به طرف بيت عتيق نماز بخوانيد، يعني درس آزادگي بياموزيد. بيان ديگر عليبنابيطالب(س) اين است كه تقوا، انسان را از سلطنت هر سلطاني آزاد ميكند؛سلطان هوس، سلطان هوا، سلطان وهم، سلطان خيال، سلطان خوردن، سلطان نوشيدن و مانند آن؛انسان باتقوا از اين سلطنتهاي منحوس آزاد ميشود. اينكه فرمود: در گذشته برادري داشتم كه در چشمانم بزرگ بود و سرّ بزرگي او اين بود كه جهان در پيشگاهش كوچك بود و آنچه او را در چشمان من بزرگ ميكرد، كوچكي دنيا در چشم او بود: «كان خارجاً من سلطان بطنه»2 او از سلطنت شكم بيرون آمد؛اينچنين نبود كه هر چه دلش ميخواست، تهيه كند. اگر كسي از سلطان بطن بيرون بيايد، از سلطان شهوت و غضب آزاد بشود و از سلطان وهم و خيال آزاد بشود، انديشه سالم و انگيزه صحيح خواهد داشت؛هم خوب ميفهمد هم خوب عمل ميكند؛اين آزاد از وهم و خيال است در بخش علم و آزاد از شهوت و غضب است در بخش عمل. اميرالمؤمنين(س) فرمود تقوا، منشأ هر گونه آزادي است. در بخش ديگر از سخنان آن حضرت آمده است: «ألا حرٌ يدع هذه اللماظه:آيا انسان آزادهاي هست كه از اين لماظه صرف نظر كند؟» «لماظه» ماندة لاي دندان و دهن است. حضرت فرمود آنچه در دست بشر كنوني است، لماظة نسل قبل است! آيا انسان آزادهاي هست كه از ماندة لاي دندان صرف نظر بكند و آزاد بشود؟
ما اگر منبع وحياني داشتيم، معناي آزادي را از آنجا ميگيريم و اگر منبع وحياني نداشتيم، آن مواد حقوقي را از آزادي و عدل و مانند آن ميگيريم؛ اما عدل و آزادي و استقلال و مانند آن، پايگاه ندارند؛ لذا ناچاريم از رسوبات فرهنگي، رسوم عادي، سنتهاي عادي و عادات و آداب مردمي بگيريم كه اين هيچ پايگاه علمي و ديني نخواهد داشت. بنابراين آزادي در اسلام عبارت از اين شد كه: انسان تكويناً آزاد است (يك)، تشريعاً محدود است(دو)، اين محدوديت براي مصونيت اوست (سه)، و مهمترين آزادي، آزادي اخلاقي و آزادي علمي است (چهار)، كه در بخش انديشه، از گزند وهم و آسيب خيال آزاد باشد و در بخش انگيزه هم از آسيب و افت و آفت شهوت و غضب آزاد باشد (پنج)، وقتي اين آزاديهاي اخلاقي و مانند آن فراهم شد، آنگاه به آزاديهاي سياسي ـ اجتماعي كه ميرسد كاملاً موفق است. نموداري از اين آزادي را درباره وجود مبارك حسينبنعلي(س) ميبينيد.
كساني كه به خدا و وحي و نبوت و رسالت و الهام معتقدند، اين اصول و مباني را از آن منابع استخراج ميكنند؛ زيرا خداي سبحان اشيا و اشخاص را آفريد، جهان را خلق كرد و پيوند ناگسستني انسان و جهان را هم خلق كرد. هر كدام از اين اضلاع سهگانه مثلث آفرينش بر اساس نظم و تقدير خاص الهي است. اگر كسي منبع را پذيرفت، يعني الهي فكر كرد، بايد ببيند خدايي كه انسان را آفريد و جهان را آفريد، عدل را چگونه ترسيم كرد، آزادي را چگونه تصوير كرد. درباره آزادي ما با چند ابهام روبرو هستيم: يكي اينكه بايد روشن بشود آزادي انسان از چه چيزي؛يكي اينكه بايد معلوم بشود آزادي انسان در چه چيزي و يكي اينكه بايد شفاف بشود آزادي انسان به سوي چه چيزي؟ آنچه از منابع اسلامي به دست ميآيد، عبارت از اين است كه: انسان وجود محدودي دارد، و هر وجود محدودي، جميع شئونش محدود است. ممكن نيست شيئي وجودش محدود، ولي اوصاف و آزادياش نامحدود باشد. اين امتناع عقلي دارد؛ عقل هم يكي از ادله شرع است. بنابراين انساني كه وجودش محدود است، نميتواند آزادي نامحدود داشته باشد.
مطلب دوم آن است كه اصلاً انسان آزاد خلق شد يا نه؟ طبق شواهد فراوان ديني، انسان آزاد و مختار خلق شد؛ يعني هم ميتواند قبول كند، هم ميتواند نكول. در همه موارد (اعتقاد، اخلاق و اوصاف، و گفتار و رفتار و نوشتار) او صاحب دو بال است: بال قبول و بال نكول؛ ميتواند نفي ميتواند اثبات، ميتواند جذب ميتواند دفع، ميتواند بپذيرد ميتواند رد بكند. خدا انسان را آزاد و مختار خلق كرد و اين آزادي، عطيه الهي است و هيچ كس نميتواند آزادي را از خود سلب بكند؛ يعني بخواهد بگويد من كاري را بدون آزادي انجام ميدهم. همان طوري كه دو دوتا پنجتا محال است، انسان بخواهد كاري را بياراده و بياختيار انجام بدهد، محال است.چه طنزش چه جدش حتماً با اراده و اختيار است و اين هم كمالي است كه خداي سبحان به انسان داد و با اين كمال انسان را ميآزمايد؛اگر انسان مجبور بود به اطاعت يا انسان معذور بود، هرگز به كمال نميرسيد.
چون وجود انسان محدود است (يك) و همه اشيا و امور براي او يكسان و مناسب نيست (دو)، نه خواص اشيا براي او روشن است، نه خواص اجرام، نه خواص افعال و نوشتار و گفتار. بسياري از امور است كه گذشته و آيندهاش روشن نيست؛ بنابراين انسان اگر بخواهد بگويد همه كارها براي من رواست، اين غفلت است. گرچه اصل اختيار را خدا به انسان عطا كرد، ولي همان طوري كه وجودش محدود است و محال است كه او آزادي نامتناهي داشته باشد و وجودش با بعضي اشيا هماهنگ است و با بعضي اشيا هماهنگ نيست، لذا آزادي به معناي رهايي ممنوع است نه ممتنع.گرچه انسان ميتواند رها باشد و امتناع ندارد، ولي منع عقلي و نقلي دارد كه عقل و نقل دو بال و دو چراغ شريعتاند. شريعت، صراط و راه است و عقل و نقل، دو چراغ شفافاند كه ما را از صراط آگاه ميكنند.
بنابراين انسان آزاد خلق شد (يك)، جميع اشيا براي او يكسان نيست (دو)، درباره آزادي نامتناهي اين ممتنع است (سه)، درباره رهايي محدود هم ممنوع است (اين چهار)، كه انسان بتواند هر كاري را انجام بدهد، هر حرفي را بزند، هر چيزي را مصرف بكند، هر جايي برود (اين طور نيست). اگر نامتناهي فرض شد، امتناع عقلي حكم آن است و اگر رهايي فرض شد، منع نقلي و عقلي به سراغ آن ميآيد نه امتناع؛ بنابراين انسان از نظر تكوين، آزاد خلق شده است كه فرمود: «لا اكراه في الدين»(بقره،265) گذشته از اينكه عقيده، اجبارپذير نيست، انسان با اختيار خلق شد؛ چه اينكه فرمود: خدا حق را به شما اعلام كرد، پيامبر حق را به شما اعلام ميكند: «قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر» (كهف، 29) يا «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا»(انسان،3). اين مضمونها با تعبيرهاي گوناگون در آيات آمده كه ناظر به آزادي تكويني است؛ اما چون همه اشيا و امور براي او يكسان نيست و كسي كه عالم را آفريده، از مصالح و مفاسد و ملاكها باخبر است، او را محدود ميكند و در حقيقت او را از خطر و سقوط و هلاك مصون ميكند و آنچه را براي او زيانبار است، منع ميكند و آنچه براي او نافع است، تجويز ميكند.
بنابراين همان طور كه عدل، مبناست و اين مبنا را بايد از منبع وحي گرفت، آزادي، استقلال و مانند آن مباني حقوقاند و بايد اين مباني را از منبع وحي استنباط كرد. وحي به ما ميگويد: شما در زندگي، حق فردي داريد، حق جمعي داريد، ملتْ حق سياسي دارد، حق اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي دارد؛ولي هر حق در مقابل تكليف است. ديگران هم حق دارند و ما مكلفيم حق آنها را رعايت كنيم، ما هم حق داريم و ديگران هم موظفاند كه حق ما را رعايت كنند. تجاوز به حريم ديگري گرچه با رهايي انسان سازگار است، ولي با حريت او سازگار نيست. اگر كسي خواست جلوي آزادي ما را بگيرد، ما حق داريم از خودمان دفاع بكنيم و اين مانع را دفع بكنيم و اين يكي از شعب جهاد ـ يعني جهاد اصغر ـ خواهد بود، لكن كسي ميتواند جهاد اصغر داشته باشد و در آن پيروز باشد كه در جبهه جهاد اكبر پيروز باشد؛ يعني همان طور كه در بيرون دشمن حمله ميكند و قصد آسيب رساندن دارد، در درون هم اين هوا و هوس حمله ميكنند و تلاش و كوشش آنها آن است كه عقل را به اسارت بگيرند. اگر كسي در جبهه جهاد درون، شكست خورد و عقل را به اسارت بردند بر طبق بيان نوراني عليبنابيطالب سلام الله عليه كه فرمود: «كم من عقل اسيرٍتحت هوي أمير»،1 اگر هوا، امير شد كه «ان النفس لأماره بالسوء» (يوسف، 53) و اگر عقل، اسير شد، آنچه در صحنه درون حكومت ميكند، شهوت است و غضب. چنين انساني كه هوس، امير اوست و غضب، فرمانده اوست، اگر وارد مبارزه سياسي و مانند آن بشود و به عنوان فراهم كردن آزادي فرد يا ملت قيام بكند، چون در درون شكستخورده است، اگر در بيرون هم پيروز بشود، ظفرمندي او مقطعي است و طولي نميكشد كه با چرخش منحوسي، اين پيروزي او به تلخكامي تبديل ميشود؛ نظير جاهايي كه انقلاب كردند و نتوانستند حفظ بكنند. اگر در صحنه جهاد اكبر كسي پيروز نباشد، در مبارزات سياسي هم موفق نيست و اگر هم به حسب ظاهر پيروز بشود، طولي نميكشد كه آن را از دست خواهد داد.
بيان نوراني قرآن كريم اين است كه حاجيان و معتمران، دور كعبه طواف بكنند؛ زيرا اين كعبه، بيت عتيق است؛ يعني خانهاي است آزاد؛ ملك كسي نبود و درس آزادي و آزادگي به انسان ميدهد. طواف دور خانه آزادي، درس آزادي ميدهد؛نماز به سوي خانه آزادي، درس آزادي ميدهد. قرآن كريم وقتي ما را وارد مسائل سياسي، اجتماعي و مانند آن كرد و وقتي ما را به انقلاب و مبارزه دعوت كرد كه ما در جبهه جهاد درون پيروز باشيم فرمود: «فليقاتل في سبيل الله الذين يشرون الحياه الدنيا بالآخره» (نساء، 74). اولين شرط مبارزه آن است كه كسي اهل هوا و هوس نباشد، اگر آزاد از هوا و هوس بود، توان مبارزه دارد؛ بنابراين آزادي از هوس مقدم بر آزادي سياسي، اجتماعي و مانند آن است. مطلوبترين آزادي، آزادي اخلاقي و آزادي روحي و معنوي است، بعد آزادي ظاهري و بدني. اينكه به ما گفتند به طرف بيت عتيق نماز بخوانيد، يعني درس آزادگي بياموزيد. بيان ديگر عليبنابيطالب(س) اين است كه تقوا، انسان را از سلطنت هر سلطاني آزاد ميكند؛سلطان هوس، سلطان هوا، سلطان وهم، سلطان خيال، سلطان خوردن، سلطان نوشيدن و مانند آن؛انسان باتقوا از اين سلطنتهاي منحوس آزاد ميشود. اينكه فرمود: در گذشته برادري داشتم كه در چشمانم بزرگ بود و سرّ بزرگي او اين بود كه جهان در پيشگاهش كوچك بود و آنچه او را در چشمان من بزرگ ميكرد، كوچكي دنيا در چشم او بود: «كان خارجاً من سلطان بطنه»2 او از سلطنت شكم بيرون آمد؛اينچنين نبود كه هر چه دلش ميخواست، تهيه كند. اگر كسي از سلطان بطن بيرون بيايد، از سلطان شهوت و غضب آزاد بشود و از سلطان وهم و خيال آزاد بشود، انديشه سالم و انگيزه صحيح خواهد داشت؛هم خوب ميفهمد هم خوب عمل ميكند؛اين آزاد از وهم و خيال است در بخش علم و آزاد از شهوت و غضب است در بخش عمل. اميرالمؤمنين(س) فرمود تقوا، منشأ هر گونه آزادي است. در بخش ديگر از سخنان آن حضرت آمده است: «ألا حرٌ يدع هذه اللماظه:آيا انسان آزادهاي هست كه از اين لماظه صرف نظر كند؟» «لماظه» ماندة لاي دندان و دهن است. حضرت فرمود آنچه در دست بشر كنوني است، لماظة نسل قبل است! آيا انسان آزادهاي هست كه از ماندة لاي دندان صرف نظر بكند و آزاد بشود؟
ما اگر منبع وحياني داشتيم، معناي آزادي را از آنجا ميگيريم و اگر منبع وحياني نداشتيم، آن مواد حقوقي را از آزادي و عدل و مانند آن ميگيريم؛ اما عدل و آزادي و استقلال و مانند آن، پايگاه ندارند؛ لذا ناچاريم از رسوبات فرهنگي، رسوم عادي، سنتهاي عادي و عادات و آداب مردمي بگيريم كه اين هيچ پايگاه علمي و ديني نخواهد داشت. بنابراين آزادي در اسلام عبارت از اين شد كه: انسان تكويناً آزاد است (يك)، تشريعاً محدود است(دو)، اين محدوديت براي مصونيت اوست (سه)، و مهمترين آزادي، آزادي اخلاقي و آزادي علمي است (چهار)، كه در بخش انديشه، از گزند وهم و آسيب خيال آزاد باشد و در بخش انگيزه هم از آسيب و افت و آفت شهوت و غضب آزاد باشد (پنج)، وقتي اين آزاديهاي اخلاقي و مانند آن فراهم شد، آنگاه به آزاديهاي سياسي ـ اجتماعي كه ميرسد كاملاً موفق است. نموداري از اين آزادي را درباره وجود مبارك حسينبنعلي(س) ميبينيد.
پينوشتها:
1ـ نهجالبلاغه، حكمت 211 2ـ همان، حكمت 289
بخشي از پيام آيتاللهالعظمي جوادي آملي به کنگره مسلمانان آمريکاي شمالي
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}